۱۳۹۸ تیر ۲۶, چهارشنبه

عادات، مرسومات، ارزش‌ها در حیطه روابط

آدم‌های دیگه از وجود بسیاری از مرسومات و عاداتشون آگاه نیستن. گمان می‌کنن در نیاوردن کفش دم در خونه  «بده» و نه «نامرسوم». وقتی می‌بینن یکی کفشش رو در نمیاره، یا در حین سلام سرش رو تکون کوچیکی نمی‌ده، ناراحت می‌شن. من اینطور نیستم.

ایرانی‌ها عادات و مرسومات و ارزش‌های خودشون رو در قبال روابطشون دارن.* مقصود از روابط، معنای جامع کلمه‌اس. غیر‌ایرانی‌ها هم، بسته به فاصله‌ فرهنگی‌شون از ایران، عادات و مرسومات و ارزش‌هاشون از نسخه‌ی ایرانیش فاصله می‌گیره. مثلاً عادات اروپایی‌ شبیه به عادات آمریکای شمالی‌ه، و کمتر به عادات ایرانی‌ها. عادات یونانی‌ها به ترک‌ها شبیه‌تره تا به انگلیسی‌ها.

خیلی از دوستای ایرانی‌ام، از اینکه من رفتار‌های خلاف عادات و مرسومات و ارزش‌های روابطی ایرانی بهشون نشون دادم ناراحت شده‌اند. از اینکه ناراحت شده‌اند به مرور زمان آشفته شده‌ام و الان، بخصوص در مورد دوستای ایرانی غرب‌نشینم، ایده‌ای از اینکه چطوری باید باهاشون برخورد کنم ندارم. با ن باید تو دانشگاه روبوسی کنم‌ (غربی) یا دست تکون بدم (ایرانی)؟ یا اینکه وقتی دوستام رو دعوت کردم، براشون چایی آماده کنم (ایرانی) یا اینکه بهشون بگم همه چی هست هرچی خواستین خودتون وردارین (آمریکای شمالی)؟

و سال‌هاست سر این گیر کرده‌ام که وقتی یه دوست قدیمی ایرانی، یهو این نزدیکی‌ها سبز میشه یا من اطراف اون سبز میشم، چه رفتاری سزاست؟ بایستی پیام بفرستم و علاقه‌ام رو به صحبتی مجدد ابراز کنم، یا اینکه پیامی عمومی تو فیسبوک یا جایی دیگه بنویسم و منتظر پاسخ باشم؟ مهم‌تر، از کی می‌تونم انتظار داشته باشم برام وقت بذاره و حوصله‌ام رو داشته باشه؟ کسانی که ازشون این انتظار رو میتونم داشته باشم چه شکلی‌اند؟ این سمت تخت می‌خوابن یا اون سمت؟ وقتی شلوار می‌پوشن، کدوم پاشون رو اول تو شلوار فرو می‌کنن؟ کفشاشون رو دم در در میارن؟ وقتی میرن حموم، اول صابون می‌زنن یا شامپو؟ بند کفشاشون رو چطوری می‌بندن؟ لباس‌های روشن و تیره رو قبل از انداختن تو ماشین، جدا می‌کنن؟

بارها دوستای قدیمی‌ام این اطراف اومده‌ان یا اطرافشون بوده‌ام و صحبتمون نشده (نه فقط دوستای ایرانی‌ام، بلکه معمولاً‌ دوستای ایرانی‌ام). باری دیگر یکی از دوستای قدیمی این اطراف اومده و بهم اطلاعی از اومدنش نداده و این آشفتگی دوباره به خاطرم برگشته. دیگه هیچ فهمی از اینکه کی رو می‌تونم «دوست» خطاب کنم و کی «آشنا»ست، ندارم. گویا مفهوم «اعتماد» رو به کل فراموش کرده‌ام.
----
* و البته قومیت‌های مختلف ایرانی، مرسومات و عادات و ارزش‌های متفاوت خودشون رو. این تفاوت‌ها خیلی کمتر از تفاوت‌های بین مرسومات و عادات و ارزش‌های ایرانی‌ها با غیر‌ایرانی‌هاست و برا همین اینجا نادیده گرفته میشه.

عادات، مرسومات، ارزش‌ها

تورنتو که بودم، س می‌گفت یکی از مسائل (حتی «مشکلات») کانادا، عدم هماهنگی ملیت‌ها و نژادهای مختلف ساکنشه. می‌گفت هرقدر لیبرال باشم کماکان برام سخته باور اینکه یه بچه‌ای توی تورنتو می‌تونه بزرگ شه و هیچوقت تو عمرش لازم نشه انگلیسی یاد بگیره. قبول دارم، عجیبه. س ادامه می‌داد که: سفیدپوستا هم جمع خودشون رو دارن و نزدیک شدن بهشون راحت نیست. این هم برام قابل درکه؛ مرسومات و عادات این مردم متفرقه، و بدون اندک هماهنگی‌ای، اختلال اجتماعی سر هر چهارراه پدیدار میشه. و البته که سفیدپوستا از همه بیشتر کانادا بوده‌اند، و معمولاً قدرت بیشتری دارند، و معمولاً مرسومات و عادات خاص خودشون رو دارند، ملغمه‌ای از پسمانده‌ی دوران اروپایی گذشته و اثرات فشار‌های جغرافیای آمریکای شمالی. ولی برام عجیب بود که س به سختی با سفیدپوستا ارتباط برقرار می‌کرد. ایرانی‌ها باز نسبت به خیلی از ملیت‌های دیگه، چینی و هندی مثلاً، عادات و ارزش‌هاشون به غربی‌ها شبیه‌تره.

آ هم می‌گفت احتمالاً خیلی راحت‌ه برات که با سفیدپوستا ارتباط برقرار کنی [و تو جمعشون پذیرفته و ادغام شی].

اشتباه ‌نمی‌گفت، برام خیلی راحته. تجربه‌ی سال‌ها این سمت و اون سمت زندگی کردن مرسومات و عادات اجتماعی رو تبدیل به ابزار کرده. در حالی که بیشتر کسانی که باهاشون مواجه میشم از وجودش آگاه نیستن. مَثَلش مَثَل ماهی‌ای‌ه که تو آبه. ازش می‌پرسند اینهمه تو آب شنا می‌کنی خسته نمی‌شی؟‌ می‌پرسه:‌ آب چیه؟ بیشتر آدم‌ها ماهی‌اند. مثلینکه من نیستم و این اصلاً معمول نیست.