۱۳۹۷ خرداد ۴, جمعه

«دوست» کیست؟

به نظر میاد آدم‌ها شناختشون از کلمه‌ی «دوست» به دو فرم کلی می‌گراید؛ یا اینکه به دو فرم بیان میشه.* اولی معمولاً در اعتماد خلاصه میشه، «دوست کسیست که بدان اعتماد دارم». این تعریف معمول منه، و بر این اساس معمولاً میگم توی این محیط پیوسته‌ی فعلیم دوستی ندارم. به نظرم میاد آدم‌های ایده‌آل‌گرا (یا اصول‌گرا؟) به این تعریف تکیه‌ی بیشتری می‌کنن. دومین تعریف، بر اساس زمان سپری شده در جوار همدیگه‌اس. «دوست آنست که هم‌صحبت است». به نظرم میاد این رویکرد منفعلانه‌تری‌ه. ولی که متوجه شدم بعضی‌ها وقتی می‌گن «با دوستام داشتیم فلان جا می‌رفتیم» منظورشون از دوست اینه.**

مشخصاً این دو تعریف وابسته به همند. هم‌صحبت، معمولاً آنست که بدان اعتماد داری. آنکس که بدان اعتماد داری، معمولاً کسیست که تلاش می‌کنی بیشترین وقت رو باهاش سپری کنی. ولی که یکی به اصل دوستی، اعتماد، و دومی به نتیجه‌ی دوستی، سپری زمان بیشتر کنار هم، تمرکز می‌کنه. همونطور که گفته شد، من معمولاً می‌گفتم به کسی از اطرافیان اعتماد واقعی ندارم و نتیجتاً دوستی ندارم اینجا. جدیداً متوجه تعریف دوم شدم، و دائم در گذر از و در فکر به اطرافیانم به خودم میگم «دوستان مزخرفی دارم»***. بیشتر انگار شناخت اطرافیانم از «دوست» رو قبول کرده‌ام و نهایتاً موفق شده‌ام بتونم اونطور که بفهمن، بگم که تنهام. از طرفی دیگه، تعریف جدید برام سوالی جدید مطرح کرده: چه تصمیم‌هایی در زندگیم باعث میشه خودم رو بیشتر اطراف آدم‌های مزخرف پیدا کنم؟


*: ما که فقط بیانشون/مون رو می‌تونیم بفهمیم، و نه اصل شناخت/فهم رو.
**: کاش سواد داشتم کمی بهتر از این این دو تعریف رو تحلیل کنم.
***:‌ ترجمه‌ی آزاد از I have shit friends.