۱۳۹۴ آذر ۲۹, یکشنبه

استانبول، اوت ۲۰۱۵

- این سری دارن سر چی دعوا می‌کنن؟
- سر پول دیگه! مثل همیشه.
- خب... شما که خونواده پولداری هستین. چرا سر پول دعوا ‌می‌کنن؟
- چون که دارن!

۱۳۹۴ آذر ۲۸, شنبه

اینتگراسیون، وقتی که بچه‌تر بودم

لاله که نمی‌نویسه؛ حداقل تلاشی بکنم.
---------
اون سال اولی که تورنتو بودیم، چند ماهی پس از تولد هفت سالگیم. روز ولنتاین بود و من دلیلی نمی‌دیدم بخوام یه سری کارت بگیرم و پر کنم و به هم‌کلاسی‌هام بدم. نه که نسبت بهش آگاهی نداشتم، بلکه با بی‌اهمیتی والدین و پیش‌زمینه‌ی ایرانی‌تباری که روز ولنتاین را در آن جایگاهی نبود، توجهی بهش نمی‌کردم.
روز ولنتاین که رسید، وقتی معلم کلاسمون فهمید من کارتی پر نکردم و ولنتاین رو بی‌خاصیت می‌دونم، سریع یه بسته کارت جور کرد و منو کنار خودش نشوند و مجبورم کرد با هم کارت‌هایی پر کنیم. پر کردیم و بین (بعضی از) بچه‌های کلاس پخش کردم. یادم نمیاد دیگه بعدش چی شد. بی‌توجهی خودم و اصرار معلمم بهتر یادم مونده.
معلمم توی اون دو و خورده‌ای سالی که تورنتو بودیم، تأثیر خیلی زیادی توی وارد شدنم به جامعه‌ی آمریکای شمالی داشت. وقتی که زندگیم از حالت ساده‌ و معمولِ بیشتر بچگی‌ها در رفت، یکی از مهم‌ترین نقش‌های اون صحنه‌های این بازی کم‌هنر رو اون به عهده گرفته بود.
شاید سال دیگه برای سفری کوتاه کانادا باشم، که اگه بشه حتماً دوباره سری به اون مدرسه می‌زنم.
------
روی قهوه‌ی لاته‌ام یه نقش محو قلب دیدم و الان دارم فکر می‌کنم روز ولنتاین به کیا چه کارتی بدم.


بهتره کم کم تحلیل دیتا رو شروع کنم.

۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

چرت‌گویی در باب هنر

هنر گاهی هست و گاهی نیست. مثل مصیبت که گاهی هست و گاهاً نیست. نوشتن خوب هم بعضاً از خواندن نوشته‌‌های خوب برانگیخته می‌شود و بعضاً‌ هم از خواندن نوشته‌های بد. نه مثل بارون که بعضاً برانگیخته می‌شود و بعضاً نه که کس جز هواشناسانِ با-خدایگان-یکسان آن را نشناسند و اسم بدان ندهند.
در کنترل خود، مرضیست که هنر را مسموم می‌کند. مسموم هم نه، بی‌طعم، که حتی سم را هم طعمیست (باور کنید). به مثابه‌ی سرخ کردن برای مواد غذایی یا جلوگیری از صحبت‌های تند سر میز خوراک. صور هنری رو میشه تحلیل کرد، از موسیقی گرفته تا اداهای بویایی، لباس‌های تن خوش‌تیپ‌‌ترهای شهر‌های اروپایی تا حرکات دست کسی که چند دیقه پیش از کلاس سالسا برگشته. نهایتاً همه‌اش یه طوری به ناخودآگاه انسان ربط پیدا می‌کنه. و اثر هرچه عمیق‌تر و تیزتر، هنر بهتر.

این‌گونه‌است که خودسانسوری است کاری زشت. بایست یا هیچ نگفت یا با خنجر وارد اتاق شد.

قدیم‌ها با چی وارد اتاق می‌شدن؟