۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه

داستان‌های ادامه‌دار - دوستی و صمیمیت

پای تلفن، م می‌گفت داشتن ارتباط‌های دوستانه‌ی عمیق ملزم به داشتن تجربه‌های مشترک‌ه. فقط میشه به کسی اعتماد کرد که مدت‌ها با هم تجربه‌های مختلف رو سپری کرده‌ایم. اون موقع که احساس تنهایی زیادی ‌می‌کردم، به نظرم میرسید که این هم قابل تأمل‌ه.

ولی فقط همین بود، قابل تأمل. یادمه خیلی از دوستای دیگه‌ام هم این رو تکرار کرده بودن. باید با تجربه‌های مختلف بنیان دوستی رو چید، با وقت گذاشتن و برنامه چیدن و زمان مشترک سپری کردن. یه مدت بهش فکر کردم و به نظرم درست نیست. شاید برای عادت کردن به جزئیات رفتاری همدیگه، نیاز به همچین سپر زمانی باشه، رفتار و ارتباط رو روونتر و ساده‌تر می‌کنه. ولی فکر می‌کنم اساساً صمیمیت در دوستی بیشتر وابسته به داشتن رویکرد مشترک نسبت به مسائل هست. اینکه زبان مشترکی باشه و بشه حرف هم‌دیگه رو فهمید، معمولاً‌ برای من کفایت می‌کنه.

شاید دلیل تنها بودنم همین باشه. اینکه برای من، دوستی توی جهانبینی و زبان مشترک‌ خلاصه میشه، و برای بقیه، یا حداقل کسایی که سعی می‌کنم بهشون نزدیک‌تر باشم، توی تجربه مشترک.

الان ا، که سوئدی‌ه، رو توی فیسبوک گیر آوردم. تا ببینم نظر اون چیه،