۱۳۹۴ مهر ۱۹, یکشنبه

انسان، حیوان اجتماعی

دیروز بعد از ظهر یه کافه‌ی آفتابی با س نشسته بودیم و در مورد روابط دوستانه‌مون صحبت می‌کردیم. نتیجه این شد که فهمیدیم س وقتی با کسی آشنا میشه، با سپری کردن زمان و تجربه مشترک بهش اعتماد می‌کنه و باهاش احساس راحتی می‌کنه - به جایی می‌رسه که بتونه بهش بگه دوست، و نه آشنا؛ ولی دستگاه تنظیم روابط من برعکس کار می‌کنه: اولِ کاری، یه سری رو در جا دوست و معتمد می‌شناسم، بعد به مرور زمان اونایی که هنوز از این اعتمادم سو استفاده نکرده‌ان، توی گروه دوستام نگه می‌دارم.

س می‌گفت این سیستمت بستر هزار و یک ناراحتی* رو آماده می‌کنه. حق با اون بود. فراموش کرده‌ام به خاطر چه اصل اخلاقی‌ای بود که سالیان دور تصمیم گرفتم همچین سیستم روابطی داشته باشم.
--
*: ترجمه فارسی خوبی پیدا نکردم. انگلیسی: disappointment هلندی: teleurstelling

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر