۱۳۹۴ مهر ۲۳, پنجشنبه

یادآوری ش۱۴

این لحظه، گوشیم رو دوباره رو میز گذاشتم، کنار لیوان قهوه‌ای که سعی می‌کنم هرچه سریع‌تر تمومش کنم، که قهوه‌ی سرد از نادر پدیده‌هاییه که از خیانت هم بدتره. تو فیسبوک به پست آ جواب دادم که نمی‌رسم من هم مادرید بیام، چون احتمالاً اون موقع شیکاگو یا جایی اواسط اقیانوس اطلسم. جواب دادن به آدمی که دو سال پیش با هم در تماس بودین پس زمینه‌ی ذهنت رو مقداری به همون دوران می‌بره. همین لحظه بود که با پس‌زمینه‌ی آهنگی در وصف خیانت، مقایسه کردم که کجا می‌خواستم باشم و الان کجام، و متوجه شدم دقیقاً رو هم افتادن. حتی با این شبهای طولانی و فایل‌های اکسل و ورد که خودشون خودشون رو پر نمی‌کنن، باز دقیقاً جایی هستم که می‌خواستم باشم. حداقل از این لحاظ.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر