۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

کم گوی و گزیده گوی

     وبلاگ‌های بقیه رو که می‌خونم، از نوشتن زده می‌شم. سبک و سلیقه به کنار، چطوری می‌تونم با کیفیت و سلاستی که اونها می‌نویسن بنویسم؟ نوشتنم چه فایده وقتی خوندنش رضایت‌بخشی مطلوب رو نداره؟ هیچ نوشتن از بد نوشتن بلاشک بهتره؛ و البته هروقت به این حقیقت مشکوک شدیم، کافیست سری به فیسبوک، توییتر، ScienceDirect، یا ایمیل‌های اطرافیان بزنیم.
     با فارغ التحصیلیم چند ماه بیشتر فاصله ندارم. سوال «بعدش چی؟»‌ که اطرفیان هم محض یاری‌رسانی، فضولی، رقابت، یا نهایتاً پر کردن هوای مُرده می‌پرسن، هیچ‌وقت جوابی که دنبالشن رو نداره - هیچکس انتظار نداره در پاسخ بشنوه «نمیدونم.» بعدش هم برای اینکه طرف رو از تعجب در بیاری، معمولاً لازمه شروع کنی گزینه‌ها رو ردیف و سبک-سنگین کنی. نه که چاره‌ی دیگه‌ای هم داشته باشی، ولی هیچ گفتن هم از چرت گفتن بلاشک بهتره.
     هرچی بیشتر پیگیر جمع‌آوری اطلاعات برای این «گزینه»های کذایی میشم بیشتر قاطی میکنم و در تصمیم‌گیریم مشوش‌ام. هر کدوم خوبی‌ها و بدی‌های خودش رو داره و نمی‌دونم باید به حرف بابام و استادهام گوش بدم یا تصمیمی که خودم می‌خوام رو بگیرم. حتی نمی‌دونم چیزی رو هم که خودم می‌خوام رو واقعاً می‌خوام یا صرفاً می‌خوام که از اینجا فرار کنم. شاید هم «اینجا» صرفاً یعنی کار کردن. فارسی‌ترش میشه تنبلی. از این که دیگه هرگز فراری نیست.

پ.ن. طول نوشتن این متن، فقط پنج بار به گوگل ترنسیل ارجاع کردم. پیشرفت شایانیه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر