۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

چرت‌گویی در باب هنر

هنر گاهی هست و گاهی نیست. مثل مصیبت که گاهی هست و گاهاً نیست. نوشتن خوب هم بعضاً از خواندن نوشته‌‌های خوب برانگیخته می‌شود و بعضاً‌ هم از خواندن نوشته‌های بد. نه مثل بارون که بعضاً برانگیخته می‌شود و بعضاً نه که کس جز هواشناسانِ با-خدایگان-یکسان آن را نشناسند و اسم بدان ندهند.
در کنترل خود، مرضیست که هنر را مسموم می‌کند. مسموم هم نه، بی‌طعم، که حتی سم را هم طعمیست (باور کنید). به مثابه‌ی سرخ کردن برای مواد غذایی یا جلوگیری از صحبت‌های تند سر میز خوراک. صور هنری رو میشه تحلیل کرد، از موسیقی گرفته تا اداهای بویایی، لباس‌های تن خوش‌تیپ‌‌ترهای شهر‌های اروپایی تا حرکات دست کسی که چند دیقه پیش از کلاس سالسا برگشته. نهایتاً همه‌اش یه طوری به ناخودآگاه انسان ربط پیدا می‌کنه. و اثر هرچه عمیق‌تر و تیزتر، هنر بهتر.

این‌گونه‌است که خودسانسوری است کاری زشت. بایست یا هیچ نگفت یا با خنجر وارد اتاق شد.

قدیم‌ها با چی وارد اتاق می‌شدن؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر